واکسن دوماهگی سحــر
سحر عزیزم دیروز 29 مرداد دوماه از تولدت گذشت و تو نوبت واکسن دوماهگیت بود از چند روز قبلش و مخصوصاً شب قبل از واکسن تا صبح تپش قلب داشتم، نگران بودم که واکنشت در مقابل واکسن چی باشه. صبح پنجشنبه، صبح زود بابایی غزل رو به خونه ی خانم حافظی برد تا اون روز من بتونم کاملاً به تو رسیدگی کنم. عزیز و آقاجون اومدن دنبالمون و به درمانگاه فامیلی رفتیم. بعد از قدو وزن و چکاب، آقای جلالی واکسنت رو زد. تمام واکسن های غزل هم آقای جلالی میزد. هنوز پرونده مونو به آدرس جدید منتقل نکردیم و فعلا همون درمانگاه فامیلی میریم. موقع زدن واکسن عزیز اومد بالا سرت و من عقب تر ایستادم. وقتی واکسنت رو زدن جیغ دلخراشی کشیدی، دلم برات غش رفت....
نویسنده :
مامان غزل و سحر جون
23:15